داستانهای یک فروشگاه

ساخت وبلاگ
   همه ما از دوران مدرسه خاطراتی داریم نسیم پاییزی در مهرماه که به صورتمان می خورد انها زنده می شوند.....کلاس اول در یک محله فقیر نشین به مدرسه رفتم محله ای که طبعا بچه های ناارامی داشت اول مهر مادرم یک کت و شلوار و پیراهن همراه با پاپیون ! به من پوشانید و موهایم را شانه زد و به مدرسه برد بالاخره من فرزند ارشد او بودم و او هم یک زن بیست و پنج ساله شاد و سروحال که شاید برای مدرسه رفتن اولی داستانهای یک فروشگاه...
ما را در سایت داستانهای یک فروشگاه دنبال می کنید

برچسب : خورشید, نویسنده : 0mehrdad1530f بازدید : 175 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 13:51

  امروز به دندان پزشکی رفتم .....انجا یک مجموعه ای بود مانند درمانگاه که چند دندانپزشک مشغول کار بودند انجا خانمی را دیدم امد و  معاینه شد و پزشک به او گفت که درمان عصب دندان ایشان کمی مشکل است و فقط یک نفر در این درمانگاه می تواند این دندان را ترمیم کند که ایشان هم بیمار خانم نمی پذیرند!  و شما باید به یک درمانگاه تخصصی بروید ان خانم ادرس ان درمانگاه تخصصی را پرسید که با انجا فاصله زیادی داشت ان داستانهای یک فروشگاه...
ما را در سایت داستانهای یک فروشگاه دنبال می کنید

برچسب : اخلاقی,دندان,پزشکی, نویسنده : 0mehrdad1530f بازدید : 232 تاريخ : جمعه 17 شهريور 1396 ساعت: 1:17

  من فکر می کنم باید در مورد مفهوم مالکیت تامل بیشتری کرد!  یعنی مثلا وقتی کسی می گوید که "ماشین من!" یعنی منظورش این است این ماشین مال من است و می توانم ان را بفروشم یا داشته باشم یا حتی ان را منفجر کنم! و خلاصه هر کاری که دلم خواست می توانم با این ماشین انجام دهم چون مال من است ولی اگر صاحب ماشین کمی تامل کند می بیند که واقعا این ماشین کاملا متعلق به او نیست! چون مثلا دخترش را با ماشین به مدرسه داستانهای یک فروشگاه...
ما را در سایت داستانهای یک فروشگاه دنبال می کنید

برچسب : مالکیت, نویسنده : 0mehrdad1530f بازدید : 179 تاريخ : جمعه 17 شهريور 1396 ساعت: 1:17

  ریاضی خیلی مهم است خیلی زیاد! انهاییکه گاها در شبکه های مجازی مسخره می کنند که مثلا عمرمان تمام شد و نفهمیدیم انتگرال و دیفرانسیل به چه دردمان می خورد اینها از غافلانند!....اعتقاد شخصی من این است که اگر می خواهید روانشناسی بخوانید تا مقطع لیسانس ریاضی بخوانید اگر می خواهید جامعه شناس شوید اول لیسانس ریاضی بگیرید اگر می خواهید مدیر بشوید و مدیریت بخوانید لیسانس ریاضی بگیرید اگر می خواهید نقاش شو داستانهای یک فروشگاه...
ما را در سایت داستانهای یک فروشگاه دنبال می کنید

برچسب : اعداد, نویسنده : 0mehrdad1530f بازدید : 167 تاريخ : جمعه 17 شهريور 1396 ساعت: 1:17

  انحصار فقط خاص حکومت های مطلقه نیست حکومت هایی که رسانه ها فرهنگ اقتصاد سیاست.....را کنترل می کنند گاهی اوقات دموکراسی ها اگر مواظب نباشند دچار یک انحصار همیشگی و تاریخی می شوند چون مثلا انحصار در کره شمالی یا زیمباوه یا سودان که به واسطه یک حکومت مطلقه برپا شده خواه ناخواه روزی از بین می رود چون استبداد و فقدان ازادی برخلاف طبع بشر است و سرنوشتی جز نابودی ندارد حال ممکن است بعلت ویژگی‌ های فره داستانهای یک فروشگاه...
ما را در سایت داستانهای یک فروشگاه دنبال می کنید

برچسب : انحصار,تلگرام, نویسنده : 0mehrdad1530f بازدید : 210 تاريخ : جمعه 17 شهريور 1396 ساعت: 1:17

  زمستانها صبح ها دوچرخه سواری می روم و تابستانها هم شب ها....حال و هوای هر دو وقت فرق دارد چون حس ادم هم فرق می کند ولی کلا شب یه چیز دیگه است.....درپاییز و  زمستان صبح های جمعه تا ظهر سوار دوچرخه ام و چون مسیر دوچرخه سواری من از پارک های می گذرد مردم را می بینم که در پارک ها نشسته اند موقع ظهر که می شود بوی کباب راه می افتد....موقع دوچرخه سواری "بو " توی ذهن ادم ماندگار تر است یعنی چندین برابر داستانهای یک فروشگاه...
ما را در سایت داستانهای یک فروشگاه دنبال می کنید

برچسب : موسیقی, نویسنده : 0mehrdad1530f بازدید : 185 تاريخ : جمعه 17 شهريور 1396 ساعت: 1:17

من معتقدم هرجوانی که خواست دیپلم بگیرد ابتداباید یک کتاب کوچک در حد چند صفحه به او بدهند و به انها گفته شود ابتدا این کتاب را پاس کنید و بعد دیپلم گرفته و وارد دانشگاه شوید....در ان کتاب یک داستان است ! و داستان از این قرار است که روزی یک نفر با دوستانش به یک جنگل رفت و همگی چلوکباب خورده یک نوشابه خانواده را به همراه دوستان نوشیدند و بطری نوشابه را همانجا انداخته و رفتند بعد اتفاقی که می افتد این داستانهای یک فروشگاه...
ما را در سایت داستانهای یک فروشگاه دنبال می کنید

برچسب : زباله, نویسنده : 0mehrdad1530f بازدید : 227 تاريخ : جمعه 17 شهريور 1396 ساعت: 1:17

  در مسافرتی چند روزه به شمال چند نکته به ذهنم رسید که در سه پست جداگانه می گویم....همیشه در مسافرت ها این سوال برایم پیش می اید که چرا هزینه سفر در ایران اینقدر بالاست ؟.چرا یک خانواده از یک طبقه متوسط وقتی مثلا بخواهد به شمال یا کیش سفر کند باید با خودش غذا ببرد و یا در چادر بخوابد چون رستورانی که یک غذای خوب و با قیمیتی منصفانه باشد کمیاب است یا مثلا در همین سفر به هتل مروارید شهر نور رفتم و ی داستانهای یک فروشگاه...
ما را در سایت داستانهای یک فروشگاه دنبال می کنید

برچسب : توریسم,ویلاسازی, نویسنده : 0mehrdad1530f بازدید : 227 تاريخ : جمعه 17 شهريور 1396 ساعت: 1:17

  جمعه صبح برای دوچرخه سواری به پارک ها رفتم انجا به یکی از فروشگاههای داخل پارک رفتم و مثل همیشه یک اسکناس هزار تومانی دادم و از فروشنده خواستم که دو اب معدنی کوچک بدهد که او هم گفت قیمت دو اب معدنی کوچک 1500 تومان می شود....من هم بواسطه شغلی که دارم و قیمت خرید کالاها را می دانم روی قیمت ها حساسم یعنی گاهی از فروشگاههای مختلف خرید می کنم که به اصطلاح بازار دستم باشد.....من هم پانصد تومان دیگه ب داستانهای یک فروشگاه...
ما را در سایت داستانهای یک فروشگاه دنبال می کنید

برچسب : معدنی, نویسنده : 0mehrdad1530f بازدید : 161 تاريخ : جمعه 17 شهريور 1396 ساعت: 1:17